نقل تاریخ از منابع قدیمی اینطور است، این نقل معتبر است، ۶۰۰، ۷۰۰ نفر در راه فرار میکردند، جرأت نمیکردند به سپاه عبید الله بروند، میترسیدند از اینکه با امام روبهرو شوند، نسبت به امام حُب داشتند. امّا اینقدر هم مرد نبودند که بیایند به امام کمک کنند. تاریخ میگوید در بلندیهای اطراف محلّ نزاع دست به دعا برداشته بودند خدایا حسین را یاری کن. بلا تشبیه مثل من که میگویم «اللَّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج»...کسی هست از حرم پیغمبر دفاع کند؟
...
گفت: نامرد مگر نمیبینی… گفت: گریه میکنم چون از اهل بیت پیغمبر هستی. گفت: چرا این کار را انجام میدهی؟ گفت: من انجام ندهم یک نفر دیگر میبَرد. اینقدر حرام برای او جذّابیت دارد. یکی هم همین است که یک حجّت خدا را وسط میدان کربلا آوردند، باز هم متوجّه نشدند، باز هم نفهمیدند. یعنی اگر فطرت او کار میکرد، به اضافه دل او جایی گیر نبود، آدمی که دل او یک جایی گیر است خود را به نفهمی میزند. وگرنه اینها دیدند «لَمَّا ثَارَ الحُسَین فَرداً وَحیداً» تنها شد ...
صوت و متن کامل: hkashani.com