منبع تصویر: sojud.ir

سخنرانی بنی هاشم و حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

حجت الاسلام حامد کاشانی

در ادامه بخشی از سخنرانی آمده است : ...

تحلیل حضرت علی (علیه السّلام) از واقعه‌ی غربت خود و شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
خود امیر (سلام الله علیه) وقتی قصد دارند واقعه‌ی غربت خود و شهادت صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) را تعریف کنند، فرموده‌اند: «لَوْ کَانَ بِهِمْ حَمْزَهُ أَوْ أَخِی جَعْفَرٌ، مَا بَایَعْتُ کُرْهاً» اگر حمزه و جعفر بودند که اسد الله بودند، که جایگاه داشتند، از بنی هاشم بودند، من این‌طور غریب نمی‌شدم. تحلیل خود حضرت این است که آن‌ها بررسی کردند، دیدند کسانی که از اقربای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هستند نیامدند، مثل حمزه و جعفر (علیهما السّلام) هم که شهید شده‌اند، کسانی هم که زنده هستند مرد میدان نیستند. آن زمان فقط زبیر شرکت کرد که در نقل‌های ما او در تشییع صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) نیز حضور دارد، این‌قدر محرم است. آن عمو حضور ندارد ولی زبیر حضور دارد. زبیر حضور دارد که اگر معلوم بشود در چنین شرایط حسّاسی هم باشی و خدمت کنی برای تو گارانتی ایجاد نمی‌کند.

نقل فضیلت حضرت زهرای اطهر (سلام الله علیها) از روایات
به خانه حمله شد. به خانه‌ای حمله شد که هم مردم آن صاحب خانه را می‌شناختند و هم اصلا در روایت ما چیزهایی می‌گوید که اگر ما بخواهیم روی آن بمانیم و تمرکز کنیم اصلاً توان فهم آن را نداریم. یک مورد از آن موارد را عرض می‌کنم. هر وقت من می‌خواهم در مراسم شهادت صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) فضیلتی بگویم به این نیّت می‌گویم که برای صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) مجلس ختمی گرفته نشد که یک نفر در مورد آن بانو صحبت کند و عزاداری کند.

...

غربت حضرت علی (علیه السّلام) بعد از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
حال این دو طوری بود که در روضه الواعظین آمده است که وقتی مردم بعد از شهادت بی بی به درِ خانه‌ی ایشان آمدند، امیر المؤمنین (علیه السّلام) نشسته بود و این دو آقا زاده کنار او ایستاده بودند، آن‌ها گریه می‌کردند «فَبَکَى النَّاسُ لِبُکَائِهِمَا»[۱۳] مردم نیز با گریه‌ی آن‌ها گریه می‌کردند. غربت این‌جا است که بروید تأخیر افتاده است.
من این‌جا یک یادآوری کنم که ببینید چقدر امیر المؤمنین (علیه السّلام) غریب است. وقتی امیر المؤمنین (علیه السّلام) ضربت خورده بود، یتیم‌ها به درِ خانه‌ی ایشان آمده بودند. امام حسن (علیه السّلام) آمدند، فرمودند: حال امیر المؤمنین (علیه السّلام) وخیم است، نمی‌توانیم مهمان بپذیریم. بروید، خدا به شما خیر بدهد. حضرت داخل رفت، قدری تأمّل کرد، وقتی برگشت دید اصبغ بن نباته نشسته است. گفت: چرا نرفتی؟ گفت: به خدا توان رفتن ندارم. حضرت فرمود: پس داخل بیا. یعنی من رفتم ببینم چند نفر این‌جا می‌ایستید؟ اصبغ ماند. این‌جا گفته‌اند مردم بروید، تأخیر شده است. کسی نایستاد، تصوّر کردند مراسم تشییع صبح است.

متن کامل سخنرانی

منبع سخنرانی:hkashani.com