شهید سید عبدالرضا موسوی: «امروز شهیدان، مشعل‌های فروزان و گرمابخش هستند که گرمای امید و نور هدایت می‌افشانند تا با هدایت آنان، تن‌های مرده و فکرهای خام از گرما به حرکت در آیند. خدایا، خداوندا، روح ما را بی‌تاب شهادت گردان، تا پیام پرطنین شهیدان را دریابیم و از زنجیر اسارتی که بر خود پیچیده‌ایم آزاد گردیم.»

نقطه اوج

«داخل جیپ  در یکی از محورهای عملیاتی بودم، رضا با موتور رسید، پس از احوال پرسی از او سوال کردم: "عراقی‌ها کجا هستند؟" گفت: "بیا پایین." با تکه‌ای چوب شروع کرد به نقشه کشی روی زمین و موقعیت عراقی‌ها را نشان داد. من، رضا و فریدون کنار جیپ بودیم که ابراهیم از ما عکسی گرفت بعد رضا از ما جدا شد.
پس از مدتی، من و اصغر با دو جیپ به پشت جبهه و به سمت پل و به موازات رودخانه حرکت کردیم. در فاصله حدودا ٣ تا ٤ متری پل بودیم که رضا با موتور به ما نزدیک شد و گفت: "سریع حرکت کنید بدون معطلی." رضا خیلی تند از کنار ما عبور کرد، در این میان بلافاصله یک جنگنده عراقی مسیر حرکت ما را به گلوله بست به گونه‌ای که تیرهای آن از کنار جیپ بصورت رگبار و به فاصله حدود یک متری رد شد. جنگنده عراقی با گلوله‌های راکت آن دست پل را زد و جنگنده دیگر که سر رسیده بود توسط پدافند سرنگون شد. بعد از این ماجرا متوجه شدیم ...» (متن کامل را از اینجا بخوانید)